بررسی اصل معاد و اثبات آن – معاد از منظر آیات قرآن کریم و احادیث
بی تردید معاد، یکی از مهم ترین و چالش برانگیزترین اصول اعتقادی در دین اسلام است. می توان گفت که پس از توحید، مهمترین اصل اعتقادی است و ایمان داشتن به آن، یکی از شروط مسلمانی شمرده شده است. در اصطلاح علمِ کلام، معاد، به معنای بازگشت روح به جسم پس از مرگ و زندگی دوباره انسان در قیامت و آخرت است. بر طبق این اصل، تمام انسانها در روز قیامت زنده میشوند، اعمال و کردار آنها در پیشگاه عدل الهی، رسیدگی و سنجیده می شود و بر طبق عملکردشان، پاداش درستکاری یا کیفرِ اعمال بدِ خود را دریافت می نمایند. در این مقاله، به بررسی اصل معاد و اثبات آن خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید.
مقدمه ای بر اصل معاد، معاد چیست؟
معنیِ معاد در علم کلام و در اصطلاح متکلمین، بازگشت دوباره ی روح به جسم در قیامت و زنده شدن مجدد اوست برای اینکه به اعمال و کرداری که در دتیا انجام داده، رسیدگی شود و پس از محاسبه، افراد با ایمان و پرهیزگار، به بهشت و افراد گناهکار و بدکاران به کیفرِ اعمال خود برسند.[۱]
آیه الله جوادی آملی، معاد را بازگشت انسان به پروردگار معنا کرده است.[۲] سعد الدین تفتازانی، از علما و اندیشمندان اهل سنت، چهار معنا را برای واژه ی معاد ذکر کرده است:
- بازگشت به وجود پس از فنا
- جمع شدن اجزای بدن پس از پراکندگی آنها
- بازگشت به حیات پس از مرگ
- بازگشت روح به بدن پس از جدایی آنها.[۳]
برخی از نظریه پردازان نیز معاد را مجموعه ای از سیر و سلوک و زندگی انسان در عالم دیگر، پس از مرگ معنا کرده اند.[۴] علامه مجلسی رحمه الله علیه در این باره می گوید، واژه ی معاد در لغت یا مصدر میمی است یا اسم زمان و یا اسم مکان. بر این اساس، مفهوم معاد در سه معنا آمده است:
بازگشت چیزی به جایى یا به حالى که از آن منتقل شده، زمان بازگشت و مکان بازگشت.[۵]
به گفته آیه الله ناصر مکارم شیرازی، در قرآن تعابیر مختلفی از مفهوم معاد آمده است. قیامت معروف ترین و پربسامد ترین تعبیر از مفهوم معاد است. در قرآن از رستاخیز و معاد، هفتاد بار به یوم القیامه تعبیر شده است.[۶] از نظر ایشان، هریک از این اسامی و صفات یکی از خصوصیات معاد و روز قیامت را بیان میکند.[۷]
آیه الله جعفر سبحانی عقیده دارد؛ نامها و اوصاف متعددِ معاد در آیات قرآن نشان از اهمیت بسیار قرآن به مفهوم معاد است. ایشان، قیامت را یکی از نامهای معاد در قرآن دانسته است.[۸]
اهمیت و جایگاه معاد در اسلام
در دین اسلام فلسفه ی وجود معاد، محاسبه ی ریز و درشت اعمال انسان، از بزرگترینِ آنها تا کوچکترینشان است. البته این محاسبه و رسیدگی به اعمال، شامل حال جنیان نیز خواهد شد. آن هنگام که معاد واقع شود، قوایی اخروی و نظامی نوین تحت مالکیت و فرمان خدای تعالی در مقابل بندگان و اعمال آنها، قضاوت و داوری خواهد نمود.
معاد و ایمان به آن در دین اسلام، از اهمیت بسیاری برخوردار است کما اینکه می بینیم حدود ۱۲۰۰ آیه، معادل ثلث آیات قرآن کریم، درباره موضوع معاد و مسائل مربوط به آن است و تقریباً در تمام صفحات قرآن حداقل یکبار ذکرى از معاد یا مفاهیم مشابه آن به میان آمده و بسیارى از سورههاى انتهایی قرآن یا به طور کامل و یا بخش اعظم آنها، درباره معاد و نشانه ها و مقدمات و نتایج آن سخن مىگویند. ایمان به این اصلِ ارزشمند، نقشی مهم و تأثیرگذار در چگونگی اعمال و رفتار مسلمانان دارد و تمایل آنان را به نیکوکاری و پرهیز از معاصی و کارهای ناشایست بیشتر می کند. بر اساس آیات قرآن و احادیث و روایات، معاد هم روحانی و هم جسمانی است. البته در مورد چگونگی و کیفیت جسم در روز قیامت، اختلاف عقیده وجود دارد.
اندکی تأمل و اندیشه در آیات قرآن، جایگاه و نقش معاد را نزد خداوند نشان مىدهد زیرا ثابت می کند که در میان موضوعات عقیدتى و دینی، هیچ موضوعی در دین اسلام بعد از مسئله ی توحید به اندازه ی معاد و ایمان داشتن به زندگی بعد از مرگ و رسیدگی به اعمال بندگان و اجراى عدالت الهی نیست.
اینکه در جاى جاى آیات قرآن، بعد از موضوع ایمان به خدا و یگانگی او، ایمان به سرای آخرت آمده و تقریباً در ۳۰ آیه، این دو موضوع را در کنار هم قرار داده، شاهدی بر این ادعاست؛. عبارت «و یؤمنون باللَّه و الیوم الاخر» یا تعابیرى شبیه به آن که بارها مورد تأکید قرار گرفته، اهمیت معاد را به مسلمانان گوشزد می نماید.
خلاصه اینکه، اهمیت و جایگاه معاد در دین اسلام، از منظر نتایج زیر قابل بررسی است؛
- ایمان به خدا و یگانگی و قدرت او بدون ایمان به معاد کامل نخواهد شد.
- ایمان به وجود معاد، به زندگى انسان، معنی و مفهوم مى بخشد و زندگى انسان را در این جهان، از پوچى و بیهودگی خارج می کند.
- ایمان داشتن به معاد، سیر تکاملى زندگىِ بشر را در مسیر روشنى به او نشان مى دهد.
- ایمان داشتن به معاد، ضامن اجرای احکام و قوانین الهى و اشتیاق برای تهذیب نفس و پرهیزگاری و عمل به فرایض و جانفشانیِ شهیدان و ایثارِ مجاهدان است و باعث می شود که انسان، خود حسابگر اعمالش باشد.
- ایمان به اصل معاد، روح دنیا دوستی و دنیا پرستى را که ریشه ی اکثر خطاها و گناهان و جنایات است، تضعیف نموده و دنیا را از قالب آمال و اهداف نهایى بیرون آورده و آن را تبدیل به ابزاری براى رسیدن به سعادت ابدی مىسازد و چه زیباست دنیا را اینچنین دیدن!
- ایمان به معاد، در مقابله با مشکلات و شدائد به انسان نیرو مىبخشد و سیمای هراس انگیز مرگ را در نظر انسان دگرگون می نماید. سیمایی که همواره برای انسان، به صورت کابوسى ترسناک بوده و بر افکار و اعمال انسانها سنگینى انداخته و آرامش و قرار را از او سلب می کرده است. معاد، مفهوم مرگ را از فنا و نابودی و نیستى به راهی به سوى خدا و جهان باقی تغییر مىدهد.
- ایمان به معاد همراه با ایمان به مبدأ عالم هستى و اصل توحید، مرز میانِ خداپرستان و حق جویان با مادیین و دنیا پرستان محسوب مىشود.[۹]
معاد در قرآن
خداوند در قرآن کریم، به منظور اثبات معاد و احتجاج با منکرینِ آن، آیات متعددی آورده است که میتوان این آیات را به پنج دسته، تقسیم کرد:
- آیاتی که بر این موضوع، تأکید میکند که دلیلی برای نفی معاد، وجود ندارد. این آیات، به عنوان خلع سلاح منکرین و واهی بودنِ دلایل آنان برای انکار معاد است.
- آیاتی که به اتفاقات و وقایع مشابه معاد، اشاره می کند تا مانع استبعاد و محال انگاشتن شود.
- آیاتی که شیهاتِ منکرین معاد را مردود و امکان وقوع آنرا نشان می دهد.
- آیاتی که اصل معاد را به منزله ی یک وعده ی قطعی و تخلف ناپذیر از سوی خداوند، معرفی میکند و وقوع حتمی معاد را از طریق اخبار مخبر صادق، به اثبات می رساند.
- آیاتی که به براهین عقلی دال بر ضرورت وجود معاد دارد.
در حقیقت، سه دسته اول، ناظر بر عدم استبعاد و امکانِ معاد؛ و بقیه، ناظر بر ضرورت وقوع آن است.
آیات معادی
آیاتی که در قرآن، صراحتاً ایمان به رستاخیز و معاد را خاطر نشان می شوند، بسیارند، ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم؛
-
- «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ لَا رَیْبَ فِیهِ ۗ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا»[۱۰]؛ خداست که هیچ معبودی جز او نیست. مسلماً شما را [از گورهایتان] به سوی [دادگاهِ حسابرسی] روز قیامت که هیچ شکی در آن نیست گرد می آورد؛ و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟[۱۱]
- «رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لَا رَیْبَ فِیهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ»[۱۲]؛ پروردگارا! تو مردم را، برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد؛ زیرا خداوند، از وعده خود، تخلّف نمیکند. (ما به تو و رحمت بیپایانت، و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم.) [۱۳]
- «زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا ۚ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ ۚ وَذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»؛ کافران گمان کردند که هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشوند. بگو: چرا، به خدای من سوگند که البته برانگیخته میشوید و سپس به (نتیجه) اعمال خود آگاهتان گردانند و این کار بر خدا بسیار آسان است.[۱۴]
- «وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا کُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»؛ و اگر تو را جای تعجب (به کار منکران) است عجب قول منکران معاد است که میگویند: آیا ما چون خاک شدیم باز از نو خلق خواهیم شد؟ اینان هستند که به خدای خود کافر شدند و هم اینان زنجیرها (ی قهر و عذاب) بر گردن دارند و هم اینان اصحاب دوزخند و در آن همیشه معذبند. [۱۵]
معاد در کلام معصومین علیهم السلام
اهمیت مسئله ی معاد، به اندازه ای است که پیامبران و اولیا و اوصیای الهی، مؤکداً آن را به مردم گوشزد کرده و همگان را به آن، آگاهی می دادند. در ادامه ی دعوت به توحید و پرستش خدای یگانه، شناخت معاد و معرفت نسبت به آن، وظیفه ی پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. در اینجا به برخی از این احادیث و روایات اشاره می نماییم؛
حضرت محمد صلى الله علیه و آله فرمودند:«یا بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ، إنَّ الرّائدَ لا یَکذِبُ أهلَهُ، وَ الَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ لَتَموتُنَّ کما تَنامونَ و لَتُبعَثُنَّ کما تَستَیقِظونَ، و ما بَعدَ المَوتِ دارٌ إلاّ جَنَّهٌ أو نارٌ، و خَلقُ جَمیعِ الخَلقِ و بَعثُهُم عَلَى اللّه عَزَّ و جلَّ کخَلقِ نَفسٍ واحِدَهٍ و بَعثِها، قالَ اللّه ُ تَعالى: «ما خَلْقُکُم وَ لا بَعْثُکُم إلاّ کَنَفسٍ واحِدَهٍ»[۱۶]؛ اى فرزندان عبد المطّلب! راهنما به افراد خود دروغ نمى گوید. سوگند به آن کسی که مرا به حق برانگیخت، همچنان که مى خوابید، مى میرید و همچنان که بیدار مى شوید، برانگیخته مى شوید. بعد از مرگ سرایى جز بهشت یا دوزخ نیست. آفرینش همه خلایق و برانگیختن آنها براى خداوند عزّ و جلّ همچون آفرینش و برانگیختن یک نفر است. خداوند متعال فرمود: «آفرینش و برانگیختن شما نیست مگر همانند [ آفرینش و برانگیختن ] یک نفر»[۱۷]
امام على علیه السلام می فرمایند: «تا آن هنگام که امور خلایق از هم بگسلد و روزگار سپرى شود و روز رستاخیز نزدیک شود، و آنها را از میان گورها و آشیانه پرندگان و کنام درندگان و میدانهاى نبرد، برانگیزاند و محشورشان کند، در حالى که به سوى فرمان او و به جانب معادش مى شتابند.»[۱۸]
امیر المؤمنین می فرمایند: «گویا قیامت، همانند ساربانى که شترِ خشکیده شیر را مى راند، شما را هِىْ مى زند … گویى صور برای شما دمیده شده و رستاخیز شما را فرا گرفته است و براى داورى شدن به صحنه [ قیامت ] آمده اید. نادرستیها و اباطیل از شما دور گشته و بهانه ها از دستتان رفته است.» [۱۹]
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «بدان اى پسر آدم! که در پسِ امروز روزى بزرگتر و ترسناکتر و درد آورتر براى دلهاست و آن روز، همان قیامت است. در آن روز مردم دور هم گرد آورده مى شوند و در آن روز همگان حاضر مى شوند. در آن روز خداوند اولین و آخرین خلایق را گرد هم جمع مى کند.» [۲۰]
معاد در کلام بزرگان دین
حکما و علمای دین، دلائل زیادی بر وجود و ضرورت معاد اقامه کردهاند. از آن جمله؛
لقمان حکیم علیه الرحمه ـ در پیامی به فرزند خود ـ فرمود: «فرزندم! اگر در مردن شک دارى، خوابیدن را از خودت بردار، اما یقین بدان که هرگز توان این کار را نخواهی داشت و اگر در برانگیخته شدن تردید دارى، بیدار شدن از خواب را از خودت دور گردان، اما بدان که هرگز نتوانى چنین کنى.»[۲۱]
علامه حلی رحمه الله علیه میفرماید: «هرکس که حقی بر گردن اوست و یا اینکه حقی بر گردن دیگران دارد، برانگیخته شدن او عقلاً واجب است و اما غیر ایشان (یعنی کسانی که هیچ حقی نه بدهکار و نه طلبکارند) هم واجب است که برانگیخته شوند، به دلیل نقل.[۲۲]
امام خمینی قدس سره الشریف، معاد را در اصطلاح فلسفی و کلامی رجوع به نشئه دیگر، فوق عالم طبیعت میداند[۲۳] و در اصطلاح عرفانی، معاد رجوع مظاهر به حضرت حق میباشد.[۲۴] امام خمینی مسئله ی معاد را ضرورت همه ادیانِ آسمانی میداند که برهان بر آن قائم است[۲۵][۲۶][۲۷] و آن را یکی از مهم ترین اصول ایمان و فطرت بشری بر میشمارد.[۲۸]
افزون بر اینکه، امام خمینی این نظریه را که؛ معاد در همین عالم طبیعت است، بر خلاف ضرورت تمام شرایع دانسته و بر این عقیده است که لازمه ی چنین سخنی، انکار اصل معاد است، زیرا مفهوم معاد در تمام شرایع رجوع به نشئه ی دیگر فوق عالم طبیعت است. ایشان معاد را به معنای فساد اجزای مادی و جمعشدن آن در همین عالم طبیعت نمیداند، زیرا این تغییر و تبدیل و جمع اجزا بازگشت به نشئه ی دیگر نیست، درصورتی که ضرورت تمام شرایع بر این اصل استوار است که معاد رجوع به نشئه دیگر فوق طبیعت است. همچنین ایشان، تمسک برخی افراد به ظواهر قرآن مبنی بر اینکه معاد رجوع به طبیعت است را مردود میشمارد.[۲۹]
معاد، رجوع جسم یا روح؟
در پذیرش اصل معاد میان مسلمانان اختلاف عقیده ای وجود ندارد؛[۳۰] اما میانِ چگونگی معاد و نحوه ی برانگیخته شدن و اینکه آیا معاد، امری جسمانی است یا فقط در مورد روح صدق ی کند و یا اینکه هم شامل رجوع جسم است و هم روح، اختلاف نظر دارند.[۳۱] منشأ و سرچشمه ی این اختلافنظرها را اختلاف در حقیقت و ذات انسان ها دانستهاند.[۳۲] دیدگاه اندیشمندان مسلمان درباره چگونگی وقوع معاد از این قرار است:
معاد جسمانی
به نقل از فخرالدین رازی [۳۳] و فیاض لاهیجی [۳۴]، اکثریت متکلمان[۲۵] و تعدادی از فقها و نگارندگان احادیث [۳۶] تنها به معاد جسمانی معتقد بودند و معاد روحانی را انکار می کردند. علت این نظریه، این بود که آنان، حقیقت وجودیِ انسان را بدن مادی میدانستند.[۳۷] به عقیده ی این گروه، روح، واقعیتی عینی و مادی است که مثل آتش که در زغال جریان دارد و یا آب که در برگها و ساقه ی گل روان است، در بدن انسان جریان دارد. از این رو، با مرگ و نابودی بدن انسان، از بین می رود.[۳۸] و در هنگام قیامت، بدنِ فنا شده و متلاشی او، تحت قدرت مطلق و علم خداوند، مجدداً بازسازی شده و باز میگردد.[۳۹]
معاد روحانی
به گفته آیه الله جعفر سبحانی، بیشتر فیلسوفان مَشّاء [۴۰]، معاد را فقط مربوط به روح و عقل دانسته و معاد جسمانی را انکار می کردند؛ زیرا به عقیده ی آنان، بدن و جسم انسان پس از مرگ نابود میشود و چیزی از آن به جا نمیماند که در قیامت اعاده شود؛ ولی نَفْس و روح، به دلیل مجرد بودن، نابود نمی شود[۴۱] و پس از جدا شدن از جسم، به عالم مجردات میپیوندد.[۴۲]
به نظر ابو علی سینا، نام آشنا ترین فیلسوف فلسفه مشاء، معاد جسمانی و رجوع بدن در روز قیامت، فقط از طریق شرع و خبر دادن پیامبر اکرم صلوات الله علیه، اثبات و پذیرفته میشود.[۴۳] علامه مجلسی انکار معاد جسمانی را به صراحت، کفر و مستلزم انکار قرآن کریم و رسول خدا و امامان معصوم دانسته است.[۴۴] او فلاسفه را جزو انکار کنندگان معاد جسمانی دانسته است؛ چرا که آنان اعاده معدوم را امری محال میدانند.[۴۵] به عقیده ی فیاض لاهیجی، آنهایی که حقیقتِ وجودیِ انسان را نفس مجرد و جسم را به عنوان ابزاری جدا از نفس و برای نفس میدانند، فقط معاد روحانی را قبول دارند.[۴۶]
معاد جسمانی – روحانی
اما بسیاری از علما و اندیشمندان مسلمان، بر این باورند که معاد، هم روحانی است و هم جسمانی.[۴۷] این دیدگاه به همه عارفان و حکمای مسلمان و بلکه همه ی حکمای الهی نسبت داده شده است.[۴۸] علامه مجلسی علیه الرحمه نیز آن را دیدگاه بیشتر متکلمان دانسته است.[۴۹] به عقیده ی آیه الله مکارم شیرازی، معاد در آیات قرآن کریم، فقط به صورت معاد جسمانی و روحانی آمده است؛ به این معنا که در روز رستاخیز، هم جسم باز خواهد گشت و هم روح و جان.[۵۰] بنابراین، می توان گفت هرکسی که حقیقتِ وجودیِ انسان را تلفیقی از نفس مجرد و جسم میداند، به معاد جسمانی- روحانی معتقد است.[۵۱]
چگونگی معاد جسمانی- روحانی
گروهی که به معاد روحانیـ جسمانی باور دارند، نظریه خود را به چندین صورت ارائه کردهاند:
-
- بازگشت روح به بدنِ مادیِ دنیوی
بر اساس این نظریه که مشهورترین آنهاست و به متکلمان مسلمان نسبت داده شده،[۵۲] خداوند متعال در جهان آخرت، اجزای پراکنده ی جسم انسان ها را یکجا گرد آورده و از آنها بدنی همانند بدنی که در دنیا داشتند، میآفریند و روح را به آن بازمیگرداند.[۵۳] گروهی از این متکلمان بر این باورند که؛ اجزای اصلی جسم هر انسانی که تغییر ناپذیر است، به هنگام معاد رجوع می کند. این اجزای تغییر ناپذیر، به هنگام مرگ از بدن انسان جدا شده و به همان حالت باقی می مانند و در معاد، دوباره گردآوری و ترکیب میشوند.[۵۴]
-
- بازگشت روح به بدنِ مثالی
بر اساس این نظریه، روح در هنگامه ی معاد، به بدن مثالی تعلق میگیرد.[۵۵] آیتالله سبحانی، این نظریه را به حکمای اشراق و ملا صدرا نسبت داده است و تفاوت میان این دو را در این دانسته است که؛ حکما و فلاسفه ی اشراق نتوانستند عینیت بدنِ مثالیِ اخروی و بدنِ مادیِ دنیوی را به اثبات برسانند؛ لیکن ملا صدرا آن را به اثبات رسانید و تفاوت آن دو بدن را به نقص و کمال بازگرداند.[۵۶]
-
- تعلق روح به بدن آسمانی یا بدن متشکل از هوا یا دود
طبق این نظریه که آن را به فارابی و ابنسینا منسوب دانسته اند، نَفْسِ کسانی که به تکامل نرسیده اند و علایق و آمال خود را از جسم و جهان مادی قطع نکرده اند، به نفْس فلکی یا متشکل از هوا و دود تعلق میگیرد؛ اما کسانی که نفس شان به تکامل رسیده است، بدون بدن به زندگی خود ادامه میدهند.[۵۷]
اثبات معاد
حکیمان و اندیشمندان اسلامی، با استناد به آیات معادی و الهام از این آیات، ادله مختلفی را برای اثبات معاد ذکر کردهاند که در اینجا به سه مورد از مهمترین آنها خواهیم پرداخت:
برهان حکمت
باتوجه به این اصل که روح انسان، دارای قابلیت بقا است و توانایی حصول کمالات ابدی و جاودانی را دارد، آن هم کمالاتی عالی مرتبه که از نظر ارزش و اعتبار، قابل قیاس با مدارج دنیوی و مادی نیستند؛ در صورتی که زندگی او، فقط به همین دنیا محدود باشد، با حکمتِ الهی، تناقض خواهد داشت، به ویژه اینکه زندگی و حیات انسان در این دنیا، همواره توأم با رنجها و مشقات و سختیهای متعدد است. بدیهی است، که ختم حیات انسان در این دنیا و نابودی همیشگی او، با حکمت پروردگار سازگار نیست و هرگز نخواهد بود. بنابر این یکی از راههای اثبات معاد، برهان حکمت است. برهان حکمت را، از سه زاویه میتوان بررسی و تقریر نمود:
- اول- یکی از صفات بارز خداوند متعال، حکمت است، به این معنا که به دلیل حکیم بودن، انجام فعل بیهوده و عبث از جانب او ممکن نیست؛ او قدرت مطلق و بینیاز از هرچیز است و هیچ هدف و نتیجه گیری ای، برای صمدیت او قابل تصور نیست. لیکن، همه ی افعال او حکیمانه و هدفمند است و غایت آفرینش، رسیدن تمام خلوقات، به کمال مطلوبشان میباشد.
- دوم- خلقت انسان، تنها یکی از افعال الهی است و یقیناً بر اساس حکمت بیکران خداوند، دارای غایت و نتیجه ی خاصی است.
- سوم- اوج کمال خلقت انسان آن است که به سعادت ابدی و فلاحت جاودان دست یابد و تحقق این نتیجه، بلاشک، به وجود حیات اخروی و همیشگی، وابستگی دارد؛ زیرا چنانچه حیات انسان با در نظر گرفتن پیچیدگی های خلقت و شکوه آفرینش او، به همین زندگی چند روزه دنیا ختم شود و با فرا رسیدن مرگ، نابود شود، آفرینش او لغو و بیهوده خواهد بود.[۵۸][۵۹][۶۰] به عبارت بهتر، با در نطر گرفتن این موضوع که انسان، دارای روح ابدی و قابل بقاست و میتواند به کمالات والا و جاودانی برسد، آن هم کمالاتی که از نظر مقام و مرتبه و ارزش وجودی، قابل قیاس با کمالات مادی و دنیوی نیست، در صورتی که حیات او، محصور در همین حیات دنیوی محدود باشد با حکمت سرشار الهی سازگاری نخواهد داشت.[۶۱]
با توجه به اینکه می گوییم، خداوند حکیم است، پس آفرینش الهی نمی تواند بیهوده و بیهدف باشد، بلکه محبت پروردگار نسبت به خیر و کمالِ بندگان که عین ذات خداوند متعال است، اصالتاً به خود ذات و تبعاً به آثار آن که یقیناً دارای مراتب و درجاتی از خیر و کمالِ خالقِ خویش هستند، تعلق می گیرد. بر همین اساس، خدای تعالی، جهان را به صورتی خلق کرده است که بیشترین میزان خیر و سعادت و کمال، بر آن مترتب شود. بدین ترتیب است که مفسران و حکمای اسلامی بیان می کنند که لازمه ی صفتِ حکمت است که خالق بی همتا، مخلوقاتِ خویش را به غایت و کمال سزاوارِ خویش برساند.
اما، نکته ی قابل توجه این است که جهان مادیت، تداخلات و مزاحمت هایی برای نیل به کمال مطلوب ایجاد می کند، از این رو، در مسیر رسیدن به سعادت و رستگاری، خیرات و کمالاتِ این مخلوقات مادی با یکدیگر تعارض پیدا میکنند. لیکن، مقتضای علم و تدبیر حکیمانه خداوند، این است که با مدیریتی سزاوارِ این حکمت، بنده هایش را به گونه ای سامان دهد که سرانجام خیرات و کمالات بیشتری، را به دست آورند و به عبارت بهتر جهانِ آفرینش، دارای نظام احسن باشد. از این رو گفته می شود که حکمت خداوند، وجود معاد و سرای آخرتی جاودان را اقتضا میکند که بر مبنای آن، انسان، سرانجام به آنجا منتقل شده و تا ابد در آنجا به سر برد.[۶۲]
برهان عدالت
انسانها در انتخاب نحوه ی زندگی و یا انجام کارهای خوب و بد، آزاد و صاحب اختیارند. جهان پر است از کسانی که لحظات مفید عمر خود را صرف عبادتِ خداوند متعال و خدمت به بندگان او می کنند و نیز تبهکاران بسیاری دیده میشوند که در جهت رسیدن به اهداف شیطانی و نیات پلید خودشان، ظالمانه ترین ستم ها و بدترین گناهان را مرتکب می شوند.
در اصل، هدف غایی از آفرینش انسان و جای دادن او در این جهان و تجهیز او به گرایشها و تمایلات متضاد و اهدای نیروی تصمیم گیری و اراده و حق انتخاب، و مجهز نمودن او به انواع دانش ها و معارف عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه ی مساعد برای انجام رفتارهای مختلف و بالاخره، قرار دادن او بر سر دوراهی های نیک و بد و حق و باطل، این است که به انحاء مختلف در معرض آزمایشهای الهی، قرار بگیرد و مسیر تکامل خود را با استفاده از نیروی اراده و اختیار، طی نماید تا اینکه به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آنها برسد. زیرا حقیقت زندگی انسان در دنیا، آزمایش شدن و شکل دهی به هویت انسانی است، کما اینکه بارها اتفاق افتاده که در آخرین لحظات حیاتِ دنیوی خود هم، معاف از آزمایش و تکلیف نبوده است. چنانچه قرآن کریم می فرماید: « کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۗ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً ۖ وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ»؛ هر نفسی مرگ را میچشد، و ما شما را به بد و نیک و خیرات و شرور عالم مبتلا کنیم تا شما را بیازماییم و (هنگام مرگ) به سوی ما بازگردانده میشوید.[۶۳]
اما، با همه ی این تفاسیر، در این جهان، نه نیکوکاران آنگونه که سزاوار است به پاداش اعمال نیکشان می رسند و نه تبهکاران، به کیفری که سزاوار آنند، دچار می شوند و چه بسیار مشاهده شده، گناهکاران و ستمکاران، از نعمتهای بیشتری بهره مند بوده و هستند، زیرا اساساً زندگی دنیا ظرفیت و توان پاداش و کیفر بسیاری از اعمال انسان ها را ندارد. به طور مثال، کسی که جنایتکار جنگی است و هزاران شخص بی گناه را به قتل رسانیده، فقط یک بار قصاص می شود زیرا اساساً نمیتوان کسی را بیش از یک بار، قصاص کرد و در این صورت مسلم است که سایر جنایاتش بدون مجازات میماند در صورتی که این امر با عدالت الهی سازگار نیست و اساساً، مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچکترین کار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجه آن برسد؛ « فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»؛ پس هر کس به قدر ذرهای کار نیک کرده باشد (پاداش) آن را خواهد دید. * و هر کس به قدر ذرهای کار زشتی مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید.[۶۴]
بنابراین، همانطور که این دنیا، صحنه ی آزمایش و امتحان و تکلیف است، لازم است جهان دیگری نیز باشد که میدانِ پاداش و کیفر و حصول نتیجه ی اعمال و کردار انسان باشد و هر کس به آنچه که سزاوار آن است، برسد تا عدالت خداوند متعال، تحقق عینی پیدا کند! از این تفاسیر، مشخص میشود که سرای آخرت، جای انجام اعمال و انتخاب راه و انجام فریضه نیست.
برهان فطرت
فطرت یا سِرِشت به نوع خلقتِ انسان گفته میشود که خدادادی بوده و بین همه ی انسانها مشترک است؛ به این معنی که انسان طوری آفریده شده است که مایل به زندگی ابدی و جاودانگی دارد و از فنا و نیستی، گریزان است. افسانه هایی چون اکسیر جاودانگی و جوانی و چشمه ی حیات و … بر اساس همین آفرینش، شکل گرفته اند. اما، دنیا، ظرفیت و شایستگیِ جاودانگی و ابدیت را ندارد. بر این اساس، گفته می شود که معاد و حیات جاودان، امری ضروری است؛ زیرا چنانچه معاد وجود نمی داشت، میل به جاودانگی و ابدیت خواهی در ضمیر انسان، امری باطل و بیهوده بود و این از حکمت خداوند به دور است که کار بیهوده و باطلی انجام دهد.[۶۵]
امام خمینی، برهان فطرت را برای اثبات معاد، اینگونه تشریح می کنند؛
«آگاه باش که یکی از فطرت های الهیه که مفطور شدهاند جمیع عائله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است؛ که اگر در تمام دورههای تمدن و توحش و تدین مراجعه شود و از تمام افراد سوال شود که این تعلقات مختلفه برای چیست و این همه تحمل مشاق و زحمات در دوره زندگی برای چیست؟ همه متفق القول با یک زبان صریح فطری جواب دهند که ما هر چه میخواهیم برای راحتی خود است… و چون چنین راحت غیر مشوب به زحمت، در این دنیا ممکن نیست، پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود باید عالم باشد که راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب؛ استراحت مطلق بیآلایش به درد و زحمت داشته باشد و خوشی خالص بیشوب به حزن و اندوه در آنجا میسر باشد و آن دار نعیم حق و عالم کرامت ذات مقدس حق است و میتوان آن عالم را به فطرت حریّت و نفوذ اراده که در فطرت هر یک از سلسله بشر است اثبات کرد.»[۶۶]
امام خمینی، معاد را از راه نقلی [۶۷] و عقلی و فطری، قابل اثبات می داند و معتقد است که از طریق نقلی، اثباتِ اصلِ معاد از منظر آیات و روایات امری ضروری است.[۶۸][۶۹][۷۰] استدلال برخی آیات الهی از راه برهان لمّی است که حد وسط، علت غایی است و این دسته از ادله از جمله قابل استناد ترین برهان هاست. به اعتقاد امام خمینی رحمه الله علیه آیاتی مانند؛ «وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ اَهْوَنُ عَلَیْهِ»[۷۱] با استفاده از علت فاعلی، تأکید میکند که معاد و دوباره برانگیختن برای خداوند متعال، از آفریدن اولیه ی آسمانها و زمین سهل تر است؛ زیرا خلقت موجوداتی که در ایجاد تنها نیازمندِعلت فاعلی و ابداع هستند، از خلقت موجودات طبیعی، مانند آسمانها و سیارات و زمین که علاوه بر علت فاعلی به علت قابلی و استعداد نیز نیازمند هستند، آسان تر است، به همین دلیل آفریدن در عالم آخرت که در آن علت قابلی و تحول استعدادها نیست، برای پروردگار جهانیان آسانتر است.[۷۲]
احتجاج قرآن با منکران معاد
یکی از شیوه های احتجاج [۷۳] قرآن با منکران حقایقی چون معاد و صاحبان عقاید باطل این است که از آنها، دلیل و برهان مطالبه میکند تا بر همگان مشخص شود که عقاید این گروه، مبنای عقلی و منطقی ندارد، چنان که در آیات متعددی با عبارت:
«قل هاتوا برهانکم…»؛ بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید، از آنها خواسته شده تا دلایل خود را بیاورند.[۷۴]
قرآن کریم، در مورد منکرین معاد و اقامه ی دلایل واهی آنها چنین میفرماید: «و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون»؛ و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که میمیریم و زندگی میکنیم و جز روزگار، چیزی ما را نابود نمیکند (در صورتی که) به این مطلب، علمی ندارند و تنها گمانی میبرند. [۷۵]
البته خداوند متعال، در آیات دیگری نیز بر این نکته، تاکید فرموده است که انکار امر حتمی معاد، تنها ظن بی دلیل و نادرستی است .[۷۶]
البته گاهی ممکن است همین براهین نادرست و گمان های بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشند، مورد قبول هوی پرستان، واقع شوند. [۷۷] و در اثر تأییدات و تحسین های آنها و ارتکاب گناهان، تدریجاً به صورت اعتقاد جزمی، جلوه گر شود
[۷۸][۷۹] و حتی شخصِ انکار کننده بر چنین اعتقادی اصرار نماید. [۸۰]
یادآوری پدیده های مشابه معاد
خداوند، برای پاسخ به محال دانستن معاد از جانب منکران، پدیده های مشابه معاد را یادآوری می کند تا با رفع استبعاد، امکانِ وقوع آن را برای همگان اثبات نماید و از سوی دیگر با پاسخ دادن به شبهاتِ مطروحه، همه ی ادله ی واهی آنان را رد کرده و امکان وقوع پدیده ی معاد را کاملاً تثبیت می نماید. البته به این مقدار، بسنده نمیکند و علاوه بر اثبات وقوع حتمی این وعده الهی و اتمام حجت بر همه ی مردم به وسیله ی براهین نقلی و وحی، به برهان های عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره میکند.
پدیده های مشابه معاد
یکی از پدیده های مشابه معاد، زنده شدن بعضی از انسانها در همین دنیا است که خداوند در قرآن کریم، به چند نمونه از آنها، اشاره می کند. از جمله، داستان حضرت عزیر علیه السلام است که در سفری گذارش به قومی افتاد که هلاک شده و اجساد آنها متلاشی شده بودند، ناگهان در فکر خود، درباره ی چگونگی امکان معاد اندیشید که چگونه ممکن است این مردم، دوباره زنده شوند! خداوند، همانجا جان او را گرفت و بعد از حدود صد سال دوباره او را زنده کرد و به ایشان فرمود: می دانی چه مدت در این مکان، توقف کرده ای؟ عزیر، که گمان می کرد در خواب بوده است، گفت: یک روز یا قسمتی از روز! پاسخ آمد: تو یک صد سال است که در اینجا آرمیده ای! پس به آب و طعامت بنگر که سالم مانده، و به مرکبت بنگر که چگونه متلاشی شده است! اکنون خوب نگاه کن که ما چگونه استخوانها و اجزای این حیوان را به هم متصل می کنیم و دوباره گوشت و پوست بر آنها میپوشانیم و آنرا زنده میسازیم.[۸۱]
مورد دیگر، داستان عده ای از قوم بنی اسرائیل است که خطاب به حضرت موسی علیه السلام گفتند: ما تا هنگامی که خدا را آشکار نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! از این رو، پروردگار، آنان را توسط صاعقه ای به هلاکت رسانید و سپس به درخواست حضرت موسی علیه السلام دوباره آنها را زنده کرد.[۸۲]
همچنین زنده شدن شخصی از بنی اسرائیل ـ که در زمان حضرت موسی به قتل رسیده بود، وحی آمد که تکه ای از گوشت یک گاو را به پیکر بی جان مقتول بمالید، او زنده خواهد شد و پرده از قتل خویش برخواهد داشت. این داستان در سوره بقره آمده و دلیل نامگذاری این سوره نیز همین بوده است. در ذیل آن آیات چنین آمده است: «ذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون»؛ و اینگونه خداوند مردگان را زنده میکند و نشانه هایش را به شما مینمایاند باشد که با خرد دریابید.[۸۳]
هم چنین معجزه ی حضرت عیسی علیه السلام مبنی بر زنده کردن برخی از مردگان به اذن خداوند [۸۴][۸۵] را میتوان نشانه ای بر امکان وجود معاد، قلمداد کرد.
داستان اصحاب کهف و ارتباط با معاد
خداوند در قرآن کریم بعد از بیان ماجرای شگفت انگیز اصحاب کهف که نکته های آموزنده ی فراوانی دارد، میفرماید:«و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعد الله حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها… »؛ بدین سان مردم را برایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و قیامت خواهد آمد و هیچ جای شکی در آن نیست.[۸۶]
بدون تردید، آگاهی از چنین رخداد عجیب و شگفت انگیزی که چند نفر در طول حدود سیصد سال به خواب رفته باشند و پس از آن بیدار شوند و … تأثیر حیرت آوری در ایمان و باور انسان به امکان پدیده ی معاد خواهد داشت زیرا هر چند که می دانیم تقریباً هر خوابیدنی شبیه به مردن است (النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدنِ پس از مرگ؛ با این وجود در خوابهای معمولی و روزانه، اعمال زیستی و حیاتی بدن، قطع نمی شوند و بطور طبیعی ادامه مییابند و بازگشت روح به بدن به هنگام بیدار شدن، کسی را به تعجب و حیرت نمی اندازد، اما جسم کسی یا کسانی که حدود سیصد سال از آب و مواد غذائی، استفاده نکند، طبیعتاً می میرد، می پوسد و از بین می رود و ظرفیت خود را برای بازگشت عادی روح به بدن (مانند هنگام بیدار شدن) از دست می دهد.
پس، بی شک، چنین رخداد خارق العاده ای میتواند توجه انسان را به قدرت بی حد و حصر خداوند و نیروی ماورایی نظام طبیعی جهان، جلب کند و به او بفهماند که رجوع دوباره ی روح به بدن، همیشه در گروی فراهم بودن شرایط عادی و طبیعی نیست. بنابراین، زنده شدن و حیات دوباره ی انسان هم هر چند که بر خلاف نظام طبیعی حیات و مرگ در این دنیا باشد، بعید نخواهد بود و بر طبق وعده ی صادق الهی، قطعاً تحقق خواهد یافت.
تغییر فصل و رویش دوباره ی گیاهان
معاد و زنده شدن انسان پس از اینکه مرگ را درمی یابد، به این دلیل که زنده شدن مجدد پس از مرگ است، شبیه رشد گیاهان و درختان در فصل بهار، پس از خشکی و خواب طولانی زمستانی است. تأمل و اندیشه در همین شکوفایی، که مدام در برابر چشمان ما رخ میدهد، انسان را به امکان معاد هدایت می کند. آنچه که باغث شده از اهمیت و اعجاز این پدیده در هنگام تغییر فصول غافل شویم و آن را ساده و عادی بیانگاریم، عادت کردن به دیدن تغییر فصل است لیکن از جهت رویش و حیات مجدد، فرقی با معاد و زنده شدن دوباره ی انسان، پس از مرگ ندارد. از این روست که خداوند در قرآن کریم برای کنار زدن این پرده عادت از مقابل چشمان انسان ها، به کرّات توجه ما را به این رخدادِ خارق العاده جلب، و رستاخیز و معاد انسانها را به آن، تشبیه میکند[۸۷] از آن جمله در سوره روم میفرماید: «فانظر الی آثار رحمه الله کیف یحیی الارض بعد موتها ان ذلک لمحیی الموتی و هو علی کل شی قدیر»؛ پس به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده میکند. تحقیقاً (همان زنده کننده زمین) زنده کننده مردگان (هم) هست و او بر هر چیزی تواناست.[۸۸]
زنده شدن حیوانات
خداوند در قرآن کریم برای اثبات معاد، به زنده شدن غیر معمول چند حیوان اشاره میکند تا ممکن بودن زنده شدن انسان را به اثبات برساند. از آن جمله؛ زنده شدن چهار پرنده ی مرده و تکه تکه شده به دست حضرت ابراهیم علیه السلام [۸۹]، زنده شدن دوباره سگ اصحاب کهف بعد از سیصد سال و حیات دوباره ی مرکب حضرت عزیر علیه السلام است که قبلاً به داستان آن، اشاره شد. بنابر این، وقتی که زنده شدن مجدد حیوانی ممکن باشد، زنده شدن انسان هم بعید و دور از ذهن نخواهد بود.
همیشه کسانی بوده اند که در مورد مسائل مربوط به دین، ایجاد شبهه نمایند و این مسئله مختص عصر حاضر یا دوره ی به خصوصی نبوده است. کما اینکه احتجاجاتی که در قرآن کریم مشاهده می کنیم، از وجود همین شبهات حکایت دارد. با تآمل در آیاتی که خداوند در پاسخ به منکرین معاد آورده است و نیز از لحن پاسخهایی که به سخنان آنان داده است، در می یابیم که شبهات مختلفی در اذهان آنان بوده است. بر اساس نحوه ی پاسخ ها می توان آنها را به این صورت مطالعه و بررسی نمود:
شبهه اعاده معدوم
پاسخ خداوند در قرآن کریم به کسانی که میگفتند: «چگونه امکان دارد که انسان، پس از مرگ و متلاشی شدن، دوباره زنده شود؟» اینچنین است: «بقا و دوام شما، در گرو روحتان است نه وابسته به اندامها و جسمتان که پس از مرگ در زمین، پراکنده میشود.[۹۰]
از این سؤال و جواب، میتوان چنین استنباط کرد که منشأ انکار کافرانِ معاد، همان شبهه ای بوده که در علم فلسفه به نام (محال بودن اعاده معدوم) معروف است. بر اساس این شبهه، آنان که گمان می کردند انسان، منحصر به همین جسم مادی است و با مرگ، نابود شده و از بین می رود و در صورت زنده شدن دوباره، کلاً انسان دیگری خواهد بود، معاد را امری محال می دانستند زیرا به عقیده ی آنان، برگرداندن موجودی که معدودم شده غیر ممکن است و امکان حصول ندارد.
پاسخ خداوند به این شبهه به خوبی در قرآن کریم آمده است، اینکه؛ هویت و قوام هر انسانی، به روح او وابسته است نه به جسم مادی و اندام های ظاهری، و به عبارت دیگر؛ معاد، اعاده ی معدوم نیست بلکه بازگشت روح موجود است.
شبهه عدم توانایی بدن برای احیاء مجدد
شبهه اعاده معدوم مربوط به امکان ذات معاد است و شبهه عدم احیاء بدن ناظر به امکان وقوع آن است. به این معنی که هر چند بازگشت مجدد روح به بدن، از لحاظ عقلی امری محال نیست و در فرض آن، بعیدیت و تناقضی وجود ندارد، لیکن وقوع آن، به توانایی و قابلیت بدن انسان بستگی دارد و از آنجایی که پدیده ی حیات، به اسباب و شرایط خاصی نیازمند است که لازم است به تدریج آماده شود، مثل نطفه ای که لازم است در رحم، قرار بگیرد و شرایط مناسب برای رشدش وجود داشته باشد تا تدریجاً رشد جنین کامل شده و به یک انسان کامل تبدیل شود، ولی وقتی که جسم انسان مرگ را دریافت و متلاشی شد، آنگاه دیگر توانایی و ظرفیت حیات دوباره را ندارد.
در ردِ این شبهه، باید گفت که نظامِ معمولِ حیات در این دنیا، تنها نظام ممکن الوجود نیست و لوازم و علت و معلول هایی که در این جهان، بر اساس علم و تجربه شناخته شده اند، تنها داده های انحصاری نیستند. شاهد این استدلال، مشاهده ی پدیده های حیاطی خرق عادتی همچون زنده شدن برخی از انسان ها و حیوانات و گیاهان است که قبلاً به آنها اشاره شد.
شک در قدرت خداوند
شبهه ی دیگری که بر امکان معاد وارد شده است، این است که گفته اند؛ برای محقق شدن پدیده ای مانند معاد، به جز امکان ذاتی و ظرفیت داشتن بدن، توانایی و قدرت فاعل هم شرط است. مدعیان این شبهه، می گویند:«از کجا معلوم که خداوند، آن قدر قدرت و توانایی داشته باشد که بتواند مردگان را دوباره نعمت حیات ببخشد؟!
این شبهه ی تهی و بی مفهوم، از جانب کسانی مطرح شد که نه شناخت صحیحی از قدرت بیکران خداوند متعال داشتند و نه به چگونگی حیات و وجود خود، معرفت حاصل کرده بودند.
در پاسخ کسانی که این شبهه را مطرح کردند باید گفت که؛ قدرت بی انتهای خداوند، بی حد و حصر است و به هر تصوری، تعلق میگیرد، همانگونه که ابتدا انسان را از آب کثیفی آفریده است، توانایی آفریدن دوباره ی او از بقایای پوسیده را نیز دارد؛ « أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ»؛ آیا ما شما آدمیان را از آب نطفه بی قدر (بدین زیبایی) نیافریدیم؟[۹۱] و یا همانگونه که آسمانها و زمین را از عدم، آفرید، بر زنده کردن مردگان نیز، تواناست؛ «اولم یروا ان الله الذی خلق السموات والارض و لم یعی بخلقهن بقادر علی ان یحیی الموتی بلی انه علی کل شی قدیر»؛ مگر ندیدند (و ندانستند) خدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است، میتواند مردگان را زنده کند؟ چرا، او بر هر چیزی تواناست.[۹۲]
علاوه بر اینها، یقیناً اعطای حیات دوباره، از خلقت اولیه، دشوارتر نیست، بلکه آسانتر نیز هست زیرا خلقت اولیه، آفرینش جسم از نیستی و خلق روح و تناسب آن دو بوده ولی معاد، بازگشت همان روح به بدنِ بازسازی شده است؛ «فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره فسینغضون الیک روئوسهم…» ؛ خواهند گفت: چه کسی ما را باز میگرداند (و مجدداً زنده میکند)؟ بگو: همان کسی که شما را نخستین بار آفرید. پس سرهایشان را نزد تو تکان خواهند داد (و از این پاسخ، تعجب خواهند کرد). [۹۳] و همچنین آیات مشابه دیگری که در جاهای دیگر قرآن، آمده است.[۹۴]
شک در علم خداوند
شبهه دیگری که بر امکان وقوع معاد وارد شده است، این است که می گویند:در صورتی که خداوند بخواهد انسانها را مجدداً زنده کند و سپس، به پاداش و کیفر اعمالی که در دنیا انجام داده اند، برساند، لازم است که هم اجساد و اندام های بی شمار مردگان را از هم تشخیص دهد و هر روحی را به جسم خودش باز گرداند؛ و هم اینکه، همه ی اعمال و کارهای خوب و بدِ انسان ها را به خاطر داشته باشد تا حسابرسی درست و عادلانه ای انجام داده و پاداش و کیفرِ شایسته ای به هر یک از انسان ها بدهد. چگونه ممکن است کسی، این میزان از علم و آگاهی داشته باشد که بتواند اجسادی را که خاک شده و ذرات و اعضای آنها درهم آمیخته است، از یکدیگر باز شناخت؟ چگونه ممکن است که همه ی اعمال و رفتارِ این همه انسان را در طول هزاران سال، به خاطر سپرد و ثبت و ضبط کرد تا در یک روز مشخص به آنها رسیدگی کرد؟
این شبهه نیز از سوی کسانی مطرح شده که خداوند یگانه و علم لایتناهی او را نشناخته اند و با عقل ناقصِ خود، علم الهی را با دانش ناقص بشری و عقل محدود خود، مقایسه میکردند. لیکن، پاسخ این شبهه، چنین است که علم و دانش خداوند، بی حد و مرز است و اوست که بر همه چیز و همه کس، احاطه دارد. فراموشی و ضعف در او راه ندارد و هیچ گاه، هیچ چیز را فراموش نمیکند. قرآن کریم بارها به این شبهه پاسخ داده و آن را رد کرده است، چنانچه در آیه ای ازقول فرعون، روایت میکند که خطاب به حضرت موسی علیه السلام گفت: «فما بال القرون الاولی! …علمها عند ربی لا یضل ربی و لاینسی.» ؛ اگر خدا همه ما را زنده، و به اعمالمان رسیدگی میکند پس وضع آن همه انسانهای پیشین که مرده و نابود شده اند، چه میشود؟ حضرت موسی علیه السلام در پاسخ فرمود: علم همه ی آنها نزد پروردگارم در کتابی محفوظ است و پروردگار من هرگز گمراه نمیشود و چیزی را فراموش نمیکند.[۹۵][۹۶]
قرآن کریم در جای دیگر، در پاسخ به این شبهه می فرماید:«قل یحییها الذی انشأها اول مره و هو بکل خلق علیم»؛ بگو (ای پیامبر) مردگان را همان کسی زنده میکند که نخستین بار، ایشان را پدید آورده، و او به هر آفریده ای داناست.[۹۷]
البته خداوند متعال، برای ردِّ این شبهات، فقط به تأکید و تحکم نپرداخته بلکه آنها را به تأمل در دلایل عقلی نیز فراخوانده است. چنانچه، مشاهده می کنیم که آیات قرآن کریم از یک سو، به عنوان پیغام و پاسخی که از طرف پروردگار به بندگانش فرستاده شده، بر ضرورت و امکان تحقق معاد، تأکید میکند و آن را وعده ی تخلف ناپذیر و قطعی الهی عنوان می نماید و اینگونه حجت را بر مردم تمام میکند؛ و از سوی دیگر، با اشاره به دلایل عقلی که ضرورت معاد را به اثبات می رسانند، انسان را وادار به تفکر می نماید تا از این طریق، میل انسان نسبت به تعقل و معرفت عقلانی را ارضا کرده و با براهین و دلایل محکم، حجت رامضاعف سازد.
نتیجه گیری
از بررسی مطالبی که گفته شد، به وضوح در می یابیم که قرآن کریم تا چه اندازه، براى ایمان به معاد ارزش و اعتبار قائل است، و چگونه آن را از ستون ها و ارکان ایمان می داند. از نظر قرآن کریم، ایمان به معاد، از امورى مهم و اساسی است که ترک آن، منجر به ضلالت و گمراهى عمیق خواهد شد، و نتیجه ی آن، دوری و فاصله گرفتن از حق، و چشیدن عذاب الیم و جاودانگی در دوزخ است. اصلی که انکار آن، نشانه ی اسارت و حقارت اندیشه و گرفتارى عقل در زنجیرها و حصارهای جهل و لجاجت و کوته بینی است. و دقیقاً به همین علت، بحثهاى مربوط به مسئله ی معاد در قرآن کریم، گسترده ترین و پربسامد ترین بحثها پس از مسئله ی توحید و خداشناسى است.
کاری از تحریریه ستاد اقامه نماز
پی نوشت ها
- نگاه کنید به: فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۵۹۵؛ مجلسی، حق الیقین، انتشارات اسلامیه، ج۲، ص۳۶۹؛ خاتمی، فرهنگ علم کلام، ۱۳۷۰ش، ج۱، ص۲۰۴.
- رجوع کنید به: جوادی آملی، معاد در قرآن (۱)، ۱۳۹۵ش، ص۲۱ و ۱۳۷.
- تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۸۲.
- نمازی، معاد از دیدگاه آیات و روایات، ۱۳۸۵ش، ص۱۵.
- مجلسی، حق الیقین، انتشارات اسلامیه، ص۳۶۹.
- مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۵، ص۲۹و۳۱
- همان، ص۴۴.
- سبحانی، الالهیات، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۱۶۶.
- مکارم شیرازی، اهمیت معاد از دیدگاه قرآن
- سوره نساء، آیه ۸۷
- ترجمه انصاریان
- سوره آل عمران، آیه ۹
- ترجمه مکارم شیرازی
- سوره تغابن، آیه ۷
- سوره رعد، آیه ۵، ترجمه الهی قمشه ای
- بحار الأنوار : ۷/۴۷/۳۱
- سوره لقمان، آیه ۲۸
- نهج البلاغه : الخطبه ۸۳
- نهج البلاغه : الخطبه ۱۵۷
- الکافی : ۸/۷۳/۲۹
- بحار الأنوار : ۷/۴۲/۱۳
- مقداد، فاضل، شرح باب حادی عشر علامه حلی، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۷ش، ص۲۰۱
- خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۵۸۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
- خمینی، روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲
- خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۳، ص۲۲۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹.
- خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۱۹۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
- همان، ص ۱۸۹
- خمینی، روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.
- خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۵۸۹-۵۹۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵
- فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱.
- نگاه کنید به: فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ۱۹۸۶م، ج۲، ص۵۵؛ فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱؛ سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۵۳.
- فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱.
- ابوعبدالله محمد بن طبرستانی رازی (۶۰۶–۵۴۴ ق)، فقیه، متکلم، فیلسوف، مفسر، حکیم، پزشک، شاعر و منجم مسلمان ایرانی معروف به ابن الخطیب و ملقب به فخرالدین است و به امام رازی یا امام فخر رازی نیز شهرت دارد.
- ملاعبدالرزاق علی بن حسین لاهیجی متخلص به فیاض (م۱۰۷۲ق) فقیه، حکیم، فیلسوف، عارف و از متکلمان مسلمان و شیعه عصر صفوی و صاحب تألیفاتی چون گوهر مراد، سرمایه ایمان، شوارق الالهام و کلمه الطیبه است.
- فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ۱۹۸۶م، ج۲، ص۵۵؛ فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱.
- سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۵۴
- فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱؛ سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۵۶.
- سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۵۴.
- رجوع کنید به: خوش صحبت، «معاد جسمانی از منظر علامه طباطبایی با تأکید بر تفسیر المیزان»، ص۳۸.
- فلسفه مَشّاء از مکتبهای فلسفه اسلامی که برخلاف مکاتب دیگر مانند فلسفه اشراق و حکمت متعالیه، فقط بر عقل و استدلال عقلی مبتنی است. فلسفه مشاء، پیش از اسلام توسط ارسطو پایهگذاری شد و بعدها از طریق نهضت ترجمه وارد فرهنگ و محیط مسلمانان شد و توسط فیلسوفانی همچون ابُونَصْر فارابی و ابن سینا، نخستین فیلسوفان مسلمان مشائی، تکمیل و گسترده شد. ابن سینا را نماینده و رئیس فیلسوفان مسلمان مشائی و خواجه نصیرالدین طوسی را احیاگر فلسفه مشاء خواندهاند.
- سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۵۴.
- علامه حلی، الباب الحادی عشر، ۱۳۷۰ش، ص۲۰۶.
- ابنسینا، الشفا (الهیات)، ۱۴۰۴ق، ص۴۲۳.
- مجلسی، حق الیقین، انتشارات اسلامیه، ج۲، ص۳۶۹ و ۳۷۰.
- همان، ص۳۶۹
- فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱.
- همان
- همان، ص۶۲۲.
- مجلسی، حق الیقین، ۱۳۸۶ش، ج۲، ص۳۷۰.
- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۳۰۷.
- فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ۱۳۸۳ش، ص۶۲۱.
- سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۹۹.
- همان
- بحرانی، قواعد المرام، ۱۴۰۶ق، ص۱۴۴؛ علامه حلی، کشف المراد، ۱۴۱۳ق، ۴۰۶.
- سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۸۸و۱۸۹.
- همان، ص۱۸۸-۱۹۰.
- نگاه کنید به: ملاصدرا، الحکمه المتعالیه، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۴۸-۱۵۱؛ سبحانی، منشور جاوید، ۱۳۸۳ش، ج۵، ص۱۷۹-۱۸۷.
- سوره مؤمنون، آیه۱۱۵-۱۱۶.
- سوره دخان، آیه۳۸-۴۰
- سوره حجر، آیه ۸۵
- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی،۱۳۸۷ش، ص۳۶۴.
- سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، کتاب طه،۱۳۸۵ش،ج۲، ص۲۷۴.
- سوره انبیا، آیه ۳۵
- سوره زلزال، آیات ۷ و ۸
- محمد رضایی، محمد و سبحانی، جعفر، اندیشه اسلامی، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۷۵.
- خمینی، سید روح الله، شرح چهل حدیث، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸ش، ص۱۸۶.
- طریق نقلی مانند خبر دادن انبیاء الهی و خبر دادن قرآن و اجماع همه اهل کتاب و مسلمانان
- خمینی، روحالله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۵۹۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵
- خمینی، روحالله، شرح چهل حدیث، ص۱۸۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸
- همان، ص ۱۸۶
- سوره روم، آیه ۲۷
- خمینی، روحالله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۵۱۶-۵۲۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
- احتجاج، حجت آوردن. استدلال کردن. اقامه دلیل معنی شده است.
- سوره بقره، آیه ۱۱۱- سوره انبیاء، آیه ۲۴- سوره نمل، آیه ۶۴
- سوره جاثیه، آیه ۲۴
- سوره قصص، آیه ۳۹- سوره کهف، آیه ۳۶- سوره ص، آیه ۲۷- سوره جاثیه، آیه ۳۲- سوره انشقاق، آیه ۱۴
- سوره قیامه، آیه ۵
- سوره روم، آیه ۱۰
- سوره مطففین، آیات ۱۴-۱۰
- سوره نحل، آیه ۳۸
- سوره بقره، آیه ۲۵۹
- همان، آیات ۵۶-۵۵
- سوره بقره، آیات ۷۲-۶۷
- سوره آل عمران، آیه ۴۹
- سوره مائده، آیه ۱۱۰
- سوره کهف، آیه ۲۱
- سوره اعراف، آیه ۵۷- سوره حج آیه ۶-۵- سوره روم، آیه ۱۹- سوره فاطر، آیه ۹- سوره فصلت، آیه ۱۹- سوره زخرف، آیه ۱۱- سوره ق، آیه ۱۱
- سوره روم، آیه ۵۰
- سوره بقره، آیه ۲۶۰
- سوره سجده، آیات ۱۱-۱۰
- سوره مرسلات، آیه ۲۰
- سوره احقاف، آیه ۳۳- سوره یس، آیه ۸۱، سوره اسراء، آیه ۹۹- سوره صافات، آیه ۱۱- سوره نازعات، آیه ۲۷
- سوره اسراء، آیه ۵۱
- سوره عنکبوت، آیه ۲۰-۱۹- سوره ق، آیه ۱۵- سوره واقعه، آیه ۶۲- سوره یس، آیه ۸۰- سوره حج، آیه ۵- سوره قیامه، آیه ۴۰- سوره طارق، آیه ۸
- سوره طه، آیه ۵۲
- سوره ق، آیه ۴-۲
- سوره یس، آیه ۷۹