نماز در زندگی شهید چمران
نام انقلاب اسلامی ایران و حیات پرافتخارش، مرهون خون شهدایی است که سمبل بندگی، ایمان، ایثار و مجاهدت بوده اند. شهدای پرافتخاری مانند دکتر مصطفی چمران، که نقش مؤثری در روند تکاملی اندیشه ی دینی و اعتقادیِ انقلاب داشته اند. شخصیت کم نظیری که درقامت یک مبارز بین المللیِ اسلامی و فرا سرزمینی، از لبنان تا آشوب های کردستان و جبهه های دفاع مقدس، فقط برای عشق به خدا مبارزه کرد و الگوی شایسته ای از انسان واقعی را به یادگار گذاشت. توجه ویژه ی ایشان به عبادت، علی الخصوص، نماز، می تواند الگوی مناسبی برای همه ی ما که غرق در روزمرگی ها و دل مشغولی های دنیا شده ایم، باشد. به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت این سردار بزرگ، در این نوشتار به بررسی نقش نماز در زندگی شهید چمران خواهیم پرداخت. همراه ما باشید.
چمران که بود؟
شهید مصطفی چمران (۱۳۱۰-۱۳۶۰ ش)، یکی از شخصیتهای تأثیرگذار و ماندگار انقلاب اسلامی است. چمران، پس از پیروزی انقلاب، وزیر دفاع دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و همینطور، فرمانده ستاد جنگهای نامنظم در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود.
شخصیت دکتر چمران، نمونه ی کاملی از یک انسان کمال یافته در همه ی ابعاد زیستی و معنوی است. مدارج ایشان در حیطه ی علم، سوابق انقلابی، مبارزات ظلم ستیزانه، ایمان و عرفان، کاملاً روشن و گویا است. چمران، تحصیلات خود را ابتدا در تهران و سپس در آمریکا ادامه داد و دکترای رشته ی الکترونیک و فیزیک پلاسما (مهندسی گرافت هستهای) را با رتبه ی ممتاز، از دانشگاه آمریکا اخذ نمود.
علاوه بر فعالیت های علمی، او از مبارزان سیاسی علیه نظام طاغوتی پهلوی بود، دوره های نظامی چریکی را در کشور مصر گذراند و چندین سال در کشور لبنان فعالیت داشت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران بازگشت و اقدامات حیاتی گستردهای را در جهت حفظ منافع نظام انجام داد که از جمله مهمترین آنها، می توان به ختم غائلهی کردستان، قبول مسئولیت وزارت دفاع، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، تشکیل گروه ها و سپاه مردمی و همینطور، تشکیل و فرماندهی ستاد جنگهای نامنظم اشاره کرد.
شهید مصطفی چمران خدمات ارزشمندی در آغاز دوران دفاع مقدس داشتند و سرانجام، در سال ۱۳۶۰، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل شدند.
نماز در زندگی شهید چمران
گفته ها و نوشته ها، شهادت می دهند که چمران، مجاهدی نستوه و خستگی ناپذیر در همه ی ابعاد زندگی است و یکی از مهم ترین دلایلِ موفقیت شهید چمران، به قولِ خودش مراقبت از نماز اول وقت است. او حتی در سخت ترین شرایط، در صحنه های نبرد، در شب های عملیات، در کشور غیر مسلمان و … نه تنها دست از نماز خود برنمی دارد، بلکه آن را بهعنوان رشته ی ارتباط و اتصال با معبود، محکمتر از همیشه حفظ میکند و با عشق بر سجاده می نشیند.
نماز عاشقانهی شهید چمران
چمران مردی کامل و وارسته، با عواطف و قوه ی ادراک بسیار بالا بود. احساسات پاک و خالصانه اش، باعث می شد تا در برابر مصائب و آفات جامعه ی بشری، بسیار منقلب شود. راز و نیازهای عارفانه و عاشقانه اش، در روایت های اطرافیان و دستنوشتههایی که از خودِ او به جا مانده، روایتگرِ عشق و علاقه ی بی حد و حصر او به پروردگار و نشانگرِ اوج مهر و محبت او نسبت به همنوعانش است، به گونه ای که دوستانش، به او لقب «خدای عشق» داده بودند. [۱] آخر، علاوه بر اینکه خود عاشق نماز بود، دیگران را نیز به عاشقانه نماز خواندن توصیه می کرد؛
«نمازهایت را عاشقانه بخوان. حتّی اگر خسته ای یا حوصله نداری، قبلش فکر کن که چرا نماز می خوانی و با چه کسی قرار ملاقات داری. آن موقع، کم کم لذّت می بری از کلماتی که در تمام عمر مشغول تکرارشان هستی. تکرار هیچ چیز به جز نماز، در این دنیا قشنگ نیست…»
چمران و نماز شب
امام علی علیه السلام تعبیری دارند که در مورد شهید چمران، صادق است؛ عابدانِ شب و زاهدان روز! امیر المؤمنین، در روایت دیگری درباره ی برخی از مجاهدان می فرمایند که؛ آنها در روز مثل شیر می غرند و هنگام شب مانند یک بچه ناله سر می دهند.
همسر شهید چمران در خاطراتشان می گویند: دیر وقت از سر کار می آمد، کمی استراحت می کرد و دوباره قبل از اذان صبح بلند می شد که نماز شب بخواند. به او گفتم مگر تو اعتقاد نداری که کارهایی که می کنی همه اش عبادت است؟ گفت: بله. گفتم: پس یک مقدار هم استراحت کن. مصطفی جواب می داد: «اگر تاجر، از سرمایه اش خرج کند، بالاخره یک روز ورشکست میشود، لذا باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما هم اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.»
اما همسرش که خیلی شبها از گریههای مصطفی بیدار میشد کوتاه نمیآمد، به ایشان می گفت: «اگر اینها که این قدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید… مگر شما چه گناه و معصیتی دارید؟ خداوند هم که همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است…»، آن وقت گریه ی مصطفی تبدیل به هق هق میشد و می گفت: «آیا به خاطر این توفیقی که خدا به من داده، نباید او را شکر کنم؟»[۲]
درک حضور خداوند در نماز چمران
شهید چمران، وقتی که برای نماز می ایستاد ، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را صاف جلو می داد. یک بار به ایشان گفتم: « چرا سر نماز این طورمی ایستی؟ » گفت: «هنگامی که نماز می خوانیم، در مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ایم،. پس سزاوار است که به حالت خبردار بایستیم و سینه مان صاف باشد.» با خودم می خندیدم که گویی دکتر فکر می کند خداوند هم تیمسار است.[۳]
شهید چمران و نماز وحدت
در یکی از خاطراتی که از ایشان نقل شده چنین روایت شده؛ « یک روز دیدیم دکتر نیست. همه جای پادگان را گشتیم، نبود که نبود. شایعه شد دکتر چمران را دزدیده اند. نارنجک و اسلحه برداشتیم رفتیم داخل شهر. بالاخره سر ظهر، در یک مسجد او را پیدا کردیم. تک و تنها وسط صف نماز جماعت سنی ها به نماز ایستاده بود. فرمانده پادگان از عصبانیت نمی توانست چیزی بگوید. حدود پنج ماه بود که ارتش، برای حفظ امنیت، درهای پادگان را روی خودش قفل کرده بود، آنوقت دکتر …»
مجاهدت های چمران در راه نماز
برادر شهید چمران تعریف می کرد که: «در دانشگاه، یک اتاق را موکت کردند. اسمش شد نمازخانه. اما، ماه اول فقط خودِ مصطفی جرأت داشت که در آنجا نماز بخواند. آن موقع جوّ دانشگاه، کمونیستی و توده ای بود.همه از کمونیست ها می ترسیدند. مصطفی اول وقت می رفت و نمازش را می خواند. می گفت: احساس می کنم بعضی ها خجالت می کشند بیایند نماز بخوانند، به همین خاطر هر از گاهی دوباره به نمازخانه می رفت و نماز می خواند تا آنهایی که خجالت می کشند، ببینند که تنها نیستند و راحت بیایند نماز بخوانند.
چمران و تبلیغ حقیقی نماز
در یکی از خاطرات شهید چمران چنین آمده؛ « یه گنده لاتی تو مشهد بود بهش می گفتن رضا سگه، یه روز که طبق معمول داشت برای دعوا می رفت، شهید چمران دیدش، یهو دستش را گرفت و گفت: اگه مردی بیا با هم بریم جبهه! آقا رضا که به غیرتش برخورد، به همراه شهید چمران رفت جبهه. البته اخلاقش همونطوری بود. یه بار که تو جبهه برای خرید سیگار، با دژبان درگیر میشه، با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران، آقا رضا شروع میکنه به فحش دادن و بد و بیراه گفتن به شهید چمران، اما، چمران اصلاً توجهی نمی کرد. آقا رضا، وقتی دید که شهید چمران به فحاشی های اون توجه نمی کنه، یه دفه با صدای بلند داد زد: کچل با توأم!
در این هنگام شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و رو به او گفت: چیه ؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری می کشی؟!! برید همونو براش بخرید و بیارید.
آقا رضا که تحت تأثیر رفتار ملایم و مهربان شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی! شهید چمران میگه: چرا؟ رضا جواب میده: آخه، یه عمر، به هرکی بدی کردم، در جوابش اونم بهم بدی کرده. تا حالا نشده بود که به کسی فحش بدم و اینطوری باهام برخورد کنه!
شهید چمران گفت: اشتباه فکر می کنی.! یکی اون بالا هست که هر قدر هم که بهش بدی می کنیم، نه تنها بهمون بدی نمی کنه، بلکه با همیشه با خوبی جواب میده. هی آبرو بهمون میده! منم گفتم؛ بذار یه بار هم یکی بهم فحش بده و بدی کنه، منم مثل اون بگم؛ بله عزیزم. یک ذره مثل اون رفتار کنم
آقا رضا از این حرفهای چمران جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه کرد. موقع اذان شد، آقا رضا بلند شد تا اولین نماز عمرش را بخواند. سر نماز و موقع قنوت صدای گریه اش بلند بود. وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یک نفر روی زمین شنیده شد. آری آقا رضا بود. اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید!نمازی که او را به خدا رساند…
کاری از تحریریه ستاد اقامه نماز
پی نوشت ها
- شهید سرافراز دکتر مصطفی چمران، تهران- وزارت اطلاعات، ج۱، ص۸، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۸ش.
- خاطره ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران، کتاب نماز و نیاز، ص ۴۳
- همان