خاطره نمازی – آفرین بر این دختر!
خاطره نمازی کوتاه با نام آفرین بر این دختر! مربوط به دخترکی شیرین و دوست داشتنی است که این خاطره را برای ستاد اقامه نماز ارسال کرده و در ذیل شرح آن را میخوانیم.
آفرین بر این دختر!
ستاد اقامه نماز، سلام
شیرین ترین نمازی که تاحالا خوانده ام این بود:
در سفری همراه با والدین در اتوبوس نشسته بودم و به زمین و آسمان نگاه می کردم خورشید را دیدم کم کم غروب میکند. یادم آمد نماز ظهر را نخواندم. به پدرم گفتم: از راننده درخواست کند تا توقف کند تا من نمازم را بخوانم. پدرم گفت:راننده به خاطر نمازیک دختر بچه توقف نمی کند و اگر هم توقف کند، ممکن است بعضی از مسافران ناراحت شوند…
زیپ ساک پدر را باز کردم و بطری آبی که در آن بود را بیرون آوردم تصمیم گرفتم در وسط ماشین وضو بگیرم و نشسته، روی صندلی نمازم را بخوائم.
همین که مشغول وضو بودم، شاگرد راننده پرسید: چه کار می کنی؟ ماجرا را توضیح دادم و او هم همه چیز را به راننده گفت.
راننده که از آینه ماشین وضوگرفتن مرا میدید، خوشش آمد. راننده گفت: دخترم! من به احترام نماز شما دقایقی توقف می کنم. با خوشحالی از او تشکر کردم و از ماشین پیاده شدم و مشغول نماز شدم. تمام مسافران اتوبوس از کار من تعجب کرده و به یکدیگر نگاه کردند و برخی به همدیگر گفتند: ماهم نماز نخواندیم. آفرین بر این دختر و اراده و عزم او. همین دختر روز قیامت برای ما حجت است.
نمازم که تمام شد، دیدم هفده نفر از مسافران به نماز ایستادند. این شیرین ترین نماز من بود که در بیابان توانستم نماز و یاد خدا را زنده کنم.